اعجاز
پیامبر نیستم
اما
معجزه خواهم کرد
با همین ذغال سیاه دود گرفته
کاری میکنم
دوباره معجزه ساط شود
طبیعت سبز گمشده در این سیاهی
دیواری سفید
خالی
و نقشی از آرامش
نقش درختی سبز با قامتی بلند
آرمیده در آغوش زمین
و دستانی تسبیح گوی
رو به آسمان الهی
و مردی که سالهاست تکیه داده به همین درخت
نگران
و البته امیدوار
معجزه
همین امید بیدار است
صدایی هست
صدایی از دور دست
هی پیرمرد
بلند شو
معجزه ات دستان پینه بسته ی تو را می خواهد
تا برای تحمل سرمای نیمه شب
هیزم بشکنی
....
#هانیه_سیدمردانی
لطفا در صورت کپی از شعر ، نام صاحب اثر ذکر شود.
+نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1396برچسب:معجزه , سیاهی , تسبیح , شعر , هانیه سیدمردانی , ماه و ترنج, ساعت1:10توسط هانیه سیدمردانی |